درسگفتار شماره ۲۵

ویدئو
بایگانی همه ویدئوهای آگورا
194 محتوا
درسگفتار
بایگانی درسگفتارهای آزاد
66 محتوا
درسگفتارهای استفان رزنیک
اقتصاددان آمریکایی
26 محتوا

نام‌ها

Play Video

درسگفتار بیست و پنجم – انتهای درس‌گفتار، ادامه مروری بر آنچه گفته شد و ادامه سخن درباره شرایط آمریکا و خداحافظی

در این جلسات آخر و پایانی این درس‌گفتار شماره ۳۰۵ اقتصاد، می‌خواهم از دن ماتسون (Dan Matson) که این درس‌گفتار را ضبط کرده و به صورت ویدیو در آورده است تشکر کنم. همچنین از دن دیگر و مانیشا برای کاری که در تهیه این درس انجام داده‌اند. ما چهار نفر امیدواریم شما که به این درس‌گفتار گوش کرده‌اید برایتان مفید بوده باشد

می‌خواهم از آنجایی که درس قبل را رها کردیم شروع کنم. یادآوری داستانی درباره ایالت متحده با استفاده از این مفهوم طبقاتی، که در طول این درس‌گفتار با آن آشنایی پیدا کردید. گرچه داستان مربوط به ایالات متحده است لیکن یک یادآوری است از آنچه بیان کردیم. اگر یادتان باشد من از نقطه نظر مارکسیسم شروع کردم. در سال‌های دهه ۱۹۷۰، و قبل از انتخاب رونالد ریگان، این ارزش اضافی ( surplus value) کفاف تقاضاهای هزینه‌های مختلف رده بندی شده سمت راست این نامعادله را نمی‌داد.

SV↓< ΣSSCP+( SSCP workers + SSCP corporate tax + SSCP opec)↑ قبل از انتخاب ریگان

اقتصاد جدید که در زمان ریگان به وقوع پیوست و ‌گفتیم چگونه عمل کرد را ریگانومیکس خواندند (Reaganomics) که هزینه‌ها را کم کرد و باعث شد که هزینه‌های سرمایه‌گذاری جدید و پژوهش ↑ (ΔC+ΔV)SSCP و ↑ SSCP r&d نیز بالا روند. که همه در جمع باعث بالاتر رفتن بهره‌وری شد و معدل قیمت کالا پایین آمد و ارزش UV ثروت تولید شده بالا رفت و دستمزدها پایین آمد و در نتیجه ایالات متحده توانست با شرکت‌های خارجی رقابت کند.

SSCP(ΔC+ΔV)↑⇒ C/(C+V) ↑ ⇒ UV/(n x h)↑ ⇒ AC↓ = ((C+V)↓)/(UV↑)

حالا قصد دارم نتایج مثبت و منفی آن را بررسی کنم.
۱-برای سرمایه‌داران خبر خوبی بود که مالیات دولتی کم می‌شود (مثبت برای سرمایه‌داران)
۲-خبر بدی برای دولت که با کمبود بودجه مواجه می‌شود که تا به حال نیز گریبانگیرش بوده است (بد برای دولت)
۳-برای سرمایه‌داران خبر خوبی بود که قدرت اتحادیه‌های کارگری کم شد و یا از بین رفت (مثبت برای سرمایه‌داران) ولی خبر بدی بود که با کم شدن درآمد نیروی کار، قدرت خرید آنها نیز کم می‌شود.
می‌خواهم اثرات یک یک آنها را بررسی کنم.

بررسی مورد اول: اگر دستمزدها و حقوق کارگران کم شود↓(SSCP workers)، فشاری بر روی تقاضای کالای مصرفی و ضروری (wage goods) آورد ه و آن را کاهش می‌دهد. به سخنی دیگر کم شدن درآمد کارگران نتیجه‌اش خرید کمتر کالاهای امرار معاش است. این برای سرمایه‌دار مشکل ساز است چون تقاضا کم می‌شود. البته شاید مشکل زیادی هم نباشد چون در صادرات کالا باز شده است و می‌توان احتمالا کالا را صادر کرد. ولی به هرحال جای نگرانی دارد.

C = Y = (ν↓ x n↑ x h) + debt↑ -tax↓ + SSCR unions
C =. مصرف کارگران
Y = درآمد کارگران
ν = دستمزد ساعتی کارگران
n = تعداد کارگران h طول ساعت کار

کارگران حالا می‌باید وام هم بگیرند تا بتوانند هزینه مصرف خود را تامین کنند. همانطور که گفته شد این درآمد اضافی که به علت قدرت اتحادیه‌ها بود در سال‌های ۱۹۸۰ از بین رفت و صفر شد. در ضمن ν↓ که واحد قیمت دستمزد در هر ساعت است نیز پایین آمد که قبلا توضیح دادیم. ولی (↑n) که تعداد کارگران است به علت استخدام نیروی کار بیشتر بالا رفته است. همچنین مالیات نیز در این معادله کم شده است. می‌بینید که بدهی هم بالا رفت. زیاد شدن تعداد کارگران در واقع همان (λ + *K ) است که به دلایل کم شدن قدرت انحصاری اتحادیه‌ها، کم شدن دستمزدها، کم شدن مالیاتها و شکستن انحصار نفت اوپک و ارزان شدن آن همه و همه هزینه‌های سرمایه‌داران را کم کرده و کمک کرد که سرمایه‌گذاری جدید کنند که تعداد استخدام کارگران افزایش پیدا کرد و در نتیجه C که نشان دهنده مصرف کارگران است تغییری نکند.همچنین عامل دیگر همان اضافه وام کارگران بود که مصرف را حدودا ثابت نگه داشت.

حالا ارزش نیروی کار در ساعت را در آمریکا بررسی می‌کنیم.
در نمودار زیرین خط چین آبی زمانی را نشان می‌دهد که قدرت اتحادیه‌ها زیاد بود و آنها قیمت نیروی کار (دستمزد) را بیشتر از قیمت عرضه و تقاضا از سرمایه‌داران می‌گرفتند که با ریاست جمهوری ریگان این توانایی از بین رفت.
خط چین سیاه قیمت واقعی دستمزد را نشان می‌دهد. خط چین سبز دستمزد دوران ریگان و بعد از آن را نشان می‌دهد که کمتر از دستمزد واقعی می‌باشد با وجود اینکه تقاضای نیروی کار بیشتر شده است ولی به علت عرضه بیشتر نیروی کار، دستمزدها پایین‌تر آمده است. در نمودار می‌بینید که تقاضای نیروی کار به سمت راست منتقل شده است. همچنین عرضه نیروی کار نیز افزایش دارد و می‌بینید که دستمزد از نقطه ۱ روی نمودار و محور دستمزد به نقطه ۳ نزول کرده است و کاهش پیدا کرده است.
یک علت بیشتر شدن عرضه نیروی کار، ورود زنان به این حیطه نیروی کار است. و چون دستمزدها پایین آمده‌اند برای حفظ قدرت خرید خانواده می‌باید زنان، عضو دیگری از خانواده، وارد بازار نیروی کار شده تا کمک درآمدی به خانواده کند که استاندارد و معیار زندگی خانوادگی را ثابت نگه دارد. آن معیاری که دهها سال به آن عادت کرده بودند. بنابراین یکی از عوامل عرضه نیروی کار واردن شدن زنان به بازار نیروی کار است.
یک دلیل دیگر هم ورود مهاجران به عرصه نیروی کار است که باعث فشار زیادی برای پایین آوردن قیمت و ارزش نیروی کار شده است.

Resnick 25 Figure 1 27 آوریل 2024

به هر حال با وجودیکه منحنی عرضه و تقاضا به سمت راست محور مختصات منتقل می‌شود ولی تقاضای نیروی کار به همان نسبت بالا نمی‌رود، علتش سرمایه‌گذاری جدید C/(C+V) ↑ و انقلاب کامپیوتری است که نیاز به نیروی کار را کمتر کرده و بهره‌وری را زیادتر می‌کند که فشار زیادی روی دستمزد حقیقی کارگران کرده و آن را کاهش داده و پایین می‌آورد.↓(real wage). می‌خواهم دوباره در باره دستمزد حقیقی صحبت کنم.

اقتصاددانان (UV#) را در فرمول زیرین دستمزد حقیقی می‌دانند.

Vlp↓ = ↓( EV/UV↓) x (#UV)↓

( # UV) دستمزد واقعی یا مقدار ارزش استفاده‌ی (مصرفی) دستمزد
در واقع می‌شود گفت: تعداد یا کسری از توان خرید امرار معاش x (ارزش استفاده‌ی (مصرفی) آن برای سرمایه‌دار/ارزش معاوضه‌ای دستمزد).
می‌بینید که دستمزد حقیقی کارگران کاهش پیدا کرده و کارگران آمریکایی شروع به قبول این استاندارد نموده و به فکر می‌افتند که دستمزد پایین را قبول کنند. برای اولین بار در تاریخ آمریکا برای مدت طولانی دستمزد حقیقی می‌افتد. با رجوع به بحث مارکس، این قبول کاهش دستمزد کارگران توسط خود کارگران باعث تغییر معیار اخلاقی جدید جامعه شد.
البته قبول کردن دستمزد کمتر دلایل مختلفی دیگری هم می‌تواند داشته باشد. مثلا مکررا به آنها گوشزد می‌شود که باید دستمزدها کاهش پیدا کند وگرنه ما نمی‌توانیم با شرکت‌های خارجی رقابت کنیم و در این صورت شغلتان به خارج از امریکا منتقل می‌شود. همچنین اقتصاد جهانی نیز بی تاثیر نیست که کارگران آمریکایی را مجبور به قبول استاندارد زندگی پایین‌تری می‌کند. البته از بین رفتن قدرت اتحادیه‌ها نیز در قبول این استاندارد پایین‌تر عامل دیگری است. البته اتحادیه‌های ضعیف شده نیز خود تحت تاثیر اقتصاد جهانی مجبور به کم کردن دستمزدها شدند. البته دولت فدرال به همراهی اقتصاددانان این پیام را بخورد مردم دادند که کارگران آمریکایی می‌باید دستمزدهای کمتر را قبول کنند که ما بتوانیم در رقابت با اقتصاد جهانی پایدار بمانیم.
به هرحال سیاست تغییر کرد، فرهنگ تغییر کرد، اقتصاد تغییر کرد، قانون تغییر کرد و در نتیجه پایین آمدن دستمزدها عادی شد و به زبان مارکسیستی ارزش نیروی کار در تولید پایین آمد. در ضمن قیمت واحد وسایل مصرفی (wage goods) نیز به علت بهره‌وری پایین آمد یکی از عوامل پایین آمدن EV/ UV wage goods↓. کاهش یافتن ارزش کالاهای (UV wage goods #) چینی بود، که بیشترین لوازم خانگی و مصرفی را چین تولید و صادر می‌کرد. این عامل باعث شد که (UV wage goods #) در امریکا کاهش پیدا کرده و بیفتد. در نتیجه کارگران مثلا بروند وال مارت (Walmart) و کالای ارزان بخرند و به نوعی جبران کاهش دستمزدها را کنند. با در نظر گرفتن همه موارد ذکر شده بالاخره Vlp↓ در آمریکا پایین آمد و قیمت عمده کالا نیز بدین ترتیب پایین آمد AC↓ = ((C+V)↓)/(UV↑) و آمریکا مکان مناسب و خوبی برای سرمایه‌گذاری شد. دیگر ارزش اضافی تولید شده در امریکا (SV) به کشورهای دیگر نرفت. یکی از دوستان من دکتر ریچارد ولف (Richard Wolff) اقتصاددان، نموداری را برایم فرستاده که وضعیت دستمزد حقیقی و بهره‌وری را در طول سال‌های متمادی نشان می‌دهد.

Resnick 25 Figure 2 27 آوریل 2024

در طول تاریخ از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۸۱ بهره‌وری در آمریکا هر سال بالاتر می‌رفت و افزایش پیدا می‌کرد. در سال‌های بعد از ۱۹۸۱ سرعت بالا رفتن بهره دهی بیشتر شد و این آن چیزی است که سرمایه‌داری می‌تواند انجام دهد. آن چیزی که مارکس درباره آن توضیح داد، درباره سرمایه‌داری، در باره، مدیران جدید، تکنولوژی و سرمایه‌گذاری جدید و غیره که در جلد یک کتاب سرمایه نوشته شده که دوباره در آمریکا و سراسر جهان اتفاق می‌افتد. که معنایش در افزایش ثروت (UV) در این رابطه (UV/n x h) همان افزایش بیشتر بعلت بهره‌وری و افزایش تعداد کارگران است.
حالا ببینیم که دستمزد کارگران چگونه تغییر کرده است که آن را با خط چین قرمز نشان داده ام. می‌بینید حدود صد سال بعد از جنگ‌های داخلی در آمریکا دستمزد حقیقی کارگران نیز بالا رفت. در مدت این صد سال نه تنها بهره‌وری صنایع بالا رفت، بلکه دستمزد حقیقی کارگران نیز بالا رفت که پدیده بسیار جالب و قابل توجهی می‌باشد. افزایش دستمزد حقیقی کارگران باعث افزایش مصرف کارگران شد و بنوعی باعث حسادت جهانی و جذب کارگران مهاجر شد. البته مهاجران تنها برای بهتر بودن سطح رفاهی زندگی به آمریکا مهاجرت نکردند. آنها همچنین به خاطر آزادی که سرمایه‌داری نوید آن را به مردم می‌داد هم آمدند. این رشد ممتد بهره‌وری و رشد دستمزد کارگران در واقع این شعار رویای آمریکایی (American dream) را بوجود آورد که نشان از بالا بردن مصرف در طول زمان بود.
در زبان مارکس:

Vlp↓ = ↓( EV/UV↓) x (#UV)↓ ( # UV) دستمزد واقعی یا مقدار ارزش استفاده‌ی دستمزد

دستمزدها در مدت زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۸۱ در حال بالا رفتن بود↑( UV Real wage #) بالا می‌رود و از طرفی بهره‌وری نیز افزایش پیدا کرده و ارزش معاوضه‌ای در هر واحد کاهش پیدا کرده است. ↓( EV/UV) .
این بهره‌وری بالا باعث کاهش نیروی کار انتزاعی برای تولید واحد کالا شده است. بنظر من این مقدار (قدر مطلق) کاهش ↓( EV/UV) بیش از افزایش در↑( UV Real wage #) است در نتیجه Vlp↓ پایین می‌اید.
این به معنای آن است که ↑SV/V بالا می‌رود. یعنی نسبت ارزش اضافی به نسبت کل نیروی کار بیشتر می‌شود.
بنظر می‌آید که موفقیت سرمایه‌داری آمریکا مدیون این استثمار بیشتر از کارگران است که شاخص استثمار بالا می‌رود. این استثمار آن چیزی است که در داستان سرمایه‌داری آمریکا مخفی و پنهان شده است. این ارتباط بهره‌وری و دستمزد حقیقی و بالاتر رفتن شاخص استثمار در واقع رجوع به پیامی است که کارل مارکس به آن اشاره می‌کند.
در حقیقت دستمزد بالا و پایین آمدن ارزش درآمد کلی نیروی کار V ↓ باعث استثمار بیشتر شده است ولی هیچ انقلابی در امریکا صورت نگرفته است. علتش بالاتر رفتن دستمزد و بالاتر رفتن مصرف است که جبران این استثمار را تا حدی می‌کند. همچنین به علت عوامل متعدد دیگر (overdetermination) باعث جلوگیری از اینکه سیستم سوسیالیسم پایگاهی در آمریکا داشته باشد شده است.
مثلا این عقیده استثنایی بودن آمریکایی‌ها (exceptionalism idea) که نه تنها دارای دستمزد بالا بوده است بلکه همه آزادی‌هایی که مرتبط با سیستم بازار آزاد (free market style) است را نیز دارد این نیز بسیار موثر است.

از سال ۱۹۸۱ همه چیز عوض شد. برای اولین بار در تاریخ آمریکا این بالا رفتن دستمزد حقیقی تغییر کرد.

Resnick 25 Figure 3 27 آوریل 2024

حالا در حقیقت از سال ۱۹۸۱ دستمزدها می‌افتد و یا ثابت می‌مانند. این موردی بود که در زمان ریگان بوجود آمد که دلایلش را توضیح دادیم که از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۸ ارزش خرید دستمزدها پایین آمد و در بهترین حالت ثابت ماند، که کسی درباره آن صحبت نمی‌کند. این یک تغییر فوق العاده در سال‌های بعد از ۱۹۸۱ بود، که قبل از آن دستمزدها بالا می‌رفت و حالا ثابت مانده و یا کمتر شده است. در این دوره کارگران بعلت تاریخی زیاد شدن مصرف که قسمتی از رویای آمریکایی بود و همچنین احساس فرهنگ استثنایی بودن آمریکایی‌ها، با وجود کاهش ارزش قیمت درآمد (قدرت خرید)، مصرف کالاها را کم نکردند. در واقع چیزی که پیش آمد، بیشتر شدن مصرف کالاها شد. همانطور که اشاره کردیم بالا بردن دستمزد برای این بالا رفتن مصرف کالا کافی نبود. دو دلیل باعث خرید کالاهای مصرفی از طرف خانواده کارگران بود
۱- حالا هر کسی در خانواده می‌باید کار کند. پدر و مادرها، پدر بزرگ و یا مادر بزرگ‌ها شروع به فروش نیروی کار خود کردند و این برای جامعه آمریکا اهمیت پیدا کرد. حالا گرچه دستمزد پدر و مادر کم شده است ولی درآمد خانواده بیشتر می‌شود چون همه کار می‌کنند. این باعث پایداری بالا رفتن مصرف می‌شود که برای خانواده آمریکایی بسیار اهمیت دارد.
۲- وام – به نظر می‌رسد که برای پشتیبانی از این مصرف و ثابت نگه داشتن سطح زندگی می‌باید وام گرفت، حالا همه هم کار می‌کنند و هم وام می‌گیرند تا بتوانند زندگی کنند. این یک نوع بررسی است که چه اتفاقی بعد از سال‌های ۱۹۸۱ افتاده است.

یکی از عمده‌ترین نتایج آن این است که بدهی عمومی آمریکایی‌ها برای هر نفر سیر صعودی پیدا می‌کند که در نتیجه یک فاجعه بزرگی بعد از سال ۲۰۰۸ را بوجود می‌اورد. با وجودیکه حالا همه خانواده کار می‌کنند، اقتصاد آمریکا شکننده می‌شود.
مطلب جالب دیگری را نیز بررسی می‌کنیم که تفاوت وگسترش بزرگ بین دستمزد و بهره‌وری است که در نمودار قبل مشاهده می‌کنید. این گسترش تفاوت باعث انفجار ↑SV/V می‌شود .که همان استثمار بیش از حد است .
باید دید که سرمایه‌دار با دریافت این ارزش اضافی بزرگ، آن را چگونه هزینه و خرج می‌کند. آن قسمت را که ΣSSCR می‌نامیم چه کسانی دریافت می‌کنند.؟

ΣSSCR= managers + Owners + landlords + Merchants + bankers

هزینه بانک + پرداخت به تجار + پرداخت به مالکان زمین + پرداخت به صاحبان شرکت + مدیران = درآمد حاصل از (SV).
که سهم بیشتری از این درآمد حاصل از SV را دریافت می‌کنند. حالا باید بررسی کنیم که نسبت آن به درآمد کارگران چگونه است. بعد از ۱۹۸۰ ( (↑ΣSSCR)/(↓V+ SSCR revenue Union=0) ) می‌دانیم که درآمد اضافی که از قدرت اتحادیه نصیب آنها می‌شد حالا صفر شده است ( SSCR union= 0 ) و ارزش نیروی کار Vlp↓ نیز پایین آمده است. پس مخرج این کسر کم شده در حالی که صورت کسر بزرگ‌تر شده است..بنابراین نتیجه این کسر رقم بالاتری را نشان می‌دهد.
این در حقیقت آن چیز و موردی است که مردم آمریکا متوجه می‌شوند یک تغییر عمده در توزیع و پخش ثروت است که به ضرر نیروی کار به نفع صاحبان صنایع، بانک‌ها، مدیران و غیره است … یک نوع توزیع ناعادلانه. امروزه بحث آن است که ثروت تولید شده بیشتر به سمت (ΣSSCR) می‌رود و بخش کوچکی از آن به نیروی کار (کارگران) تعلق می‌گیرد. این نشان می‌دهد که از سال ۱۹۸۱ چه اتفاقی در آمریکا افتاده است که تقریبا شبیه سال‌های قبل از ۱۹۲۰ است که توزیع ثروت بسیار غیرعادلانه بود. این نتیجه بسیار بد و درهمی که اثرات بیولوژیکی (biofication) دارد و علاوه بر اینکه همه در خانواده کار می‌کنند، نگران بدهی‌های خود هستند و برای نگه داشتن سطح زندگی خود هر تلاش و کوششی را با سختی انجام می‌دهند تا وسایل زندگیشان را تامین کنند. در حالی که آنهایی که بیشترین منفعت را از این درآمد (ΣSSCR) می‌برند در حال توسعه ثروت خود هستند و آن را صرف کارهایی و هزینه‌هایی می‌کنند که شاید از سال‌های ۱۸۸۰ تا تا کنون نشده است.
کسانی که خانه‌های بسیار اشرافی و اتومبیل‌های متعدد و کشتی‌های تفریحی و غیره را می‌خرند. مصارف نیروی کار به علت کمی ارزش درآمد با مشکلات عدیده‌ای مواجه هستند در حالی که مدیران و صاحبان صنایع و غیره مصرفشان را بالا می‌برند، که نشان از تغییر در شاخص استثمار دارد SV/V و در ارتباط با ساختار طبقاتی است.
البته از این حالت دو نتیجه دیگر هم در مدت زمان پس از ۱۹۸۰می‌توان گرفت، که در زندگی هر آمریکایی موثر است. بحرانی در آمریکا وجود دارد.

State revenue. درآمد دولت Expenses هزینه دولت
————————————- ————————-
SSCR corporate tax↓ + ( NCR )personal tax↓ = X + Y
X= defence ( welfare) for capitalist
Y= public expenses and welfare for worker

قبلا سرمایه‌دار مالیاتی به دولت می‌داد که بخشی از ارزش اضافی (SV) بود و دولت در عوض عوامل اصلی وجود سرمایه‌دار استثمار گر را مهیا می‌کرد. مثل قانون مالکیت شخصی و یا عرضه پول و یا دفاع و غیره.
دولت یک درآمد غیر طبقاتی داشت (non class revenue) و از همه می‌گرفت. به هر حال حرف X مخارج و هزینه‌های دولت در مورد حمایت از سرمایه‌دار، قوانین مالکیت و کار و غیره و Y هزینه برای راحتی و استفاده عموم است.
توجه داشته باشید که در سال ۱۹۸۱ مالیات شرکت‌ها و اشخاص پایین آمد.

SSCR corporate tax↓ + ( NCR )personal tax↓< X↑ + Y

در حالی که ↑X در طرف دیگر این نامعادله بالا رفت. مثلا مخارج دفاعی، خرید وسایل جنگی و هزینه‌های مربوطه.
بنابراین معادله به یک نامعادله تبدیل شد. که یک کسری بودجه را بوجود آورد. البته قابل ذکر است که هیچکس نمی‌خواست بودجه و هزینه نظامی را کم کند. البته کلینتون قدری آن را کم کرد ولی بعدا به آن اضافه کرد. این هزینه‌های نظامی دولت همان فروش تانک و هواپیمای جنگی و غیره بود که سرمایه‌داران به دولت می‌فروشند. بعد بحثی در مورد Y پیش آمد که جمهوری خواهان خواستار کاهش بودجه برای آن بودند. دمکرات‌ها خواهان افزایش و یا حداقل خواستار ثابت ماندن آن بودند.
درگیری ای در کنگره پیش آمد که هر دو حزب قبول داشتند که مالیاتها می‌باید کم شود و در ضمن هزینه‌ها بالا رود. با این شرایط یک کمبود بودجه‌ای بوجود آمده است که دولت برای جبران آن باید مدام اوراق قرضه دولتی منتشر کند. یعنی کنترل از دست دولت خارج شده و بحرانی ایجاد شده است که تداوم دارد.
البته در زمان کلینتون و بوش اول به عنوان راه حلی شروع به افزایش کمی به درصد مالیاتها کردند و همچنین مخارج نظامی را کمی کاهش دادند ولی آن هم با آمدن بوش پسر از بین رفت و دوباره مالیاتها کم شد و مخارج دولت هم بالا رفت و نتوانست مخارج و هزینه‌ها را متعادل کند.
همانطور که بیان کردیم سرمایه‌داران با سیاست‌های مختلف توانستند خود را بروز کرده و مشکلات خود را حل کنند ولی مشکلات خود را به گردن دولت انداختند و دولت را با مشکل مواجه کردند که نتیجه آن بیشتر شدن قرض و بدهکاری دولت ( کسری بودجه هرساله ) بود که مدام در حال انتشار اوراق قرضه دولتی شده است و آنهم باعث ارزان شدن اوراق و در نتیجه بالا رفتن بهره اوراق شده است. اگر ادامه پیدا کند، دور تداومی بهره بالا، برای سرمایه‌داران صنعتی یک هزینه اضافی دیگری (SSCP interest rate) بوجود آورده که باعث فشار زیادی به بهبود اقتصادی می‌باشد. این دور تداومی بهره بالا همچنین باعث مشکلی برای کارگران می‌شود که برای خرید اتومبیل و یا هزینه تحصیلی فرزندان و خرید وسایل زندگی با بهره بالای وام مواجه می‌شوند که آن هم فشار ثانویه برای خرید لوازم ضروری می‌گذارد. این بهره بالا باعث امکان بوجود آمدن یک رکود اقتصادی می‌شود که نتیجه ی آن کمبود و کسری بودجه دولت است، که خود ناشی از کم کردن مالیاتها و افزایش هزینه‌های دفاعی است. متوجه می‌شوید که هزینه‌های نظامی بالا رفته است بنفع سرمایه‌داران و به ضرر دولت .
خلاصه یک مخلوط و ترکیب عجیبی است.

حالا بررسی کنیم که در خانوارها (households) چه اتفاقی می‌افتد.
زنان بعد از سال‌های ۱۹۸۱ شرکت بیشتری در تولید و نیروی کار چه در خانه و چه در بیرون داشته اند.
خانم‌ها در حالی که به کار خانه مشغول هستند در عین حال داخل خانه عملکرد طبقاتی نیز داشته‌اند. (class process). آنها نه تنها مثلا برای پختن غذا برای خودشان وقت صرف کرده اند بلکه برای بقیه افراد خانواده نیز وقت صرف کرده‌اند. وقت صرف تمیز کردن خانه چه برای خودش و چه برای بقیه خانواده. پس علاوه بر کار لازم برای خودش، کار اضافی برای شوهر و اهل خانواده کرده است. بنابراین او در خانه هم کار لازم و هم کار اضافی را انجام داده است ( NL +SL) و مثلا ۷ الی ۸ ساعت طول می‌کشد. طبق آماری که گرفته شده است، زنان حدودا هفته‌ای ۴۰ ساعت کار خانه انجام داده‌اند.
توجه داشته باشید زنان به علت کم شدن دستمزد شوهران و یا شریکان زندگی، برای جبران کسری درآمد کم کم وارد عرصه کار خارج از خانه هم شدند تا نیروی کار خود را بفروش رسانند. البته چنین کاری نیز در دوران جنگ دوم جهانی انجام گرفت ولی حالا نه کار نیمه وقت بلکه کار تمام وقت می‌کنند تا بخشی از هزینه زندگی را تامین کنند.
البته نمی‌خواهم فقط روی جنبه اقتصادی آن تاکید بکنم چون تحولات سیاسی و فرهنگی ای در جامعه بوجود آمد که زنان را بسوی کار در بیرون از خانه هدایت کرد مثل جنبش آزادی زنان (women liberation movement) سال‌های ۱۹۶۰. در نتیجه مجموع شرایط اقتصادی، سیاسی وفرهنگی جامعه باعث ورود زنان به حیطه کار خارج از منزل شد.
طبق آمار آنها نه تنها در خانه بلکه در خارج از خانه نیز مشغول کار شدند که بنظر من در اکثر خانواده‌ها این امر تحقق یافت.

( NL + SL)home + (NL + SL) outside home + Rest = 24 hrs

( کار لازم+کار اضافی) در خانه + ( کار لازم+کار اضافی) در خارج از خانه + استراحت= ۲۴ساعت

در واقع علاوه بر مسائل فرهنگی و سیاسی، سرمایه‌داران زنان را به سمت کار در خارج از خانه و در محیط کار بیرون هدایت کردند. فرض کنید انسان حدود هشت ساعت احتیاج به استراحت دارد تا خود را آماده برای فعالیت روز بعد کند. اگر زنی هشت ساعت در بیرون از منزل کار کند و هشت ساعت در خانه، دیگر وقت آزادی برای او نمی‌ماند که فرضا برای خودش کتاب بخواند و یا تفریح کند و مهمانی رود. در نتیجه کار بیرون و خانه زنان ، زمان وقت آزاد او را کم کم از بین می‌برد. در آمریکا بنظر می‌آید که این وقت آزاد و اضافی برای او غیر ممکن است.
برای حل بحران در سرمایه‌داری صنعتی، سرمایه‌داران این مشکلات را به دولت منتقل کرده و در ضمن قوانین و شرایط کار را برای خانواده سخت‌تر کرده اند، زیرا دستمزدهای واقعی کاهش پیدا کرده است.
به هر حال یک وضعیت اسفناکی در جامعه بوجود آمده است که باعث بحران در خانواده نیز شده و مشکلات و تنش‌های بسیاری بوجود آورده است. خلاصه دستور عمل دردناک، ناخوشایند و اسفناکی برای جامعه است.
این تنش‌ها، علاوه بر مشکلات دیگر یکی از عوامل ازدیاد طلاق در امریکا است.
تاکید من بر این است که شرایط سرمایه‌داری در خارج از خانه اثرش را در خانوار گذاشته است،. همچنین تاثیرش را روی دولت گذاشته است که باعث ایجاد شرایط مشکل در سراسر آمریکا می‌باشد که نا امیدی و عصبانیت و ناراضی بودن را بدنبال آورده است. همه و همه این ها به علت این سیستم سرمایه‌داری و ساختار طبقاتی در جامعه آمریکا می‌باشد. این پیام مهمی است که در این درس‌گفتار به آن اشاره کرده‌ام.
در پایان امیدوارم این درس‌گفتار برایتان مفید بوده باشد.

در پیوند با این محتوا

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها