درسگفتار شماره ۱۰

ویدئو
بایگانی همه ویدئوهای آگورا
194 محتوا
درسگفتار
بایگانی درسگفتارهای آزاد
66 محتوا
درسگفتارهای استفان رزنیک
اقتصاددان آمریکایی
26 محتوا

نام‌ها

Play Video

درسگفتار دهم – گفتمانی درباره تئوری ارزش مارکس و مازاد (SURPLUS)

بگذارید با هم شروع به خواندن این کار بزرگ مارکس”کتاب سرمایه” کنیم. این سه جلد کتاب ، در حقیقت ۶جلد می‌باشد. سه جلد آن به اسم سرمایه و سه جلد دیگر که بعد از مرگش ویرایش شد.

تئوری ارزش اضافی و یا مازاد. ما قصد داریم از نظر دید مارکسیستی در باره ارزش در این تئوری ارزش اضافی مطالعه‌ای بکنیم. اقتصاد مارکسیستی که قصد خواندن آن را داریم در واقع دریچه ورودی و یا نقطه ورودی برای آشنایی با طبقات اجتماعی است به عنوان سازمان مازاد (surplus) که وارد آن شویم.

مارکس کتابش را با این جمله بدین نحو شروع می‌کند.

در جامعه‌ای که ساختار طبقاتی سرمایه‌داری از شیوه تولیدی استفاده می‌کند که در آن ساختار طبقاتی سرمایه‌داری چیره شده است، ثروت در آن بصورت کالا ظاهر می‌شود. در نتیجه کالا ثروتی است که برای فروش تولید می‌شود. ما اولین مطلبی را که در خواندن کتاب سرمایه متوجه می‌شویم این است که مارکس فرایند مخصوص اقتصادی تولید کالا را یکی از شرایط وجودی و هستی ساختار جامعه طبقاتی سرمایه‌داری می‌داند. با این دید بیاد بیاورید منطق دیالکتیک هگل و عوامل متعدد تعیین کننده (overdetermination) را.

ما حالا یک ایده، یک تز به اسم ساختار طبقاتی جامعه سرمایه‌داری داریم. مارکس در این مورد، یکی از شرایط وجودی و هستی این ساختار را که می‌باید وجود داشته باشد و این سازمان مازاد در تولید کالا را معنی دار کند بازار(market) معرفی کرد. این یک ارتباطی است که قبلا هم به نوعی توضیح دادم. ما احتیاج داریم به یک ساختار غیر طبقاتی که به اقتصاد مربوط است و آن همان بازار است.

منظور من از ساختار غیر طبقاتی آن است که بازار مستقیما درگیر تولید و توزیع کالا نیست و همانطور که قبلا اشاره شد درگیر توزیع این مازاد نیست. آن فروش کالا توسط یک فروشنده و خرید آن توسط یک خریدار است. مارکس وقتی شروع به معرفی بازار به عنوان شرط وجودی و هست ساختار اجتماعی سرمایه‌داری کرد با جزئیات کامل توضیح داد که در بازار چه می‌گذرد، کالاها چه هستند و چه فرایندهایی باید در جامعه تحقق بپذیرد که ثروت شکل کالا بخود بگیرد. او یک سری مواردی را عنوان کرد که من بطور مختصر آنها را بیان می‌کنم و فقط بعضی از آنها را مورد بررسی قرار می‌دهم.

اولین مورد: ثروت می‌باید یک موضوعی مربوط به نیروی کار و کارگر باشد(labor) و می‌باید مربوط به نوع خاصی از کارگری باشد، که مارکس آن را کارگر انضمامی(concrete labor) نامید. این می‌تواند اولین مطلب شرط وجودی و هستی تولید کالا باشد. منطق را فراموش نکنید، تولید کالا نیز شرط وجودی و هستی ساختار طبقاتی سرمایه‌داری می‌باشد. بنابراین همانطور که گفته شد، اولین مورد این است که برای ثروت تشکیل شود، باید بصورت تولید کالا مطرح باشد و این تولید توسط یک نوع مخصوص کارگر، مثلا می‌گوییم کارگر اتومبیل سازی که اتومبیل تولید می‌کند. کارگر اتومبیل، این قید اتومبیل همان کارگر انضمامی را تعریف می‌کند.

دومین مورد: ثروت( کالا) تولید شده می‌باید خواستار داشته باشد. باید خصوصیتی که مارکس آن را ارزش استفاده‌ای می‌نامید (use value), داشته باشد. یک ارزشی در استفاده از آن. بنابراین می‌باید ثروتی بصورت کالا مطرح شود و می‌باید برای خریدار ارزش مصرف داشته باشد.

سومین مورد: ثروت(کالا) می‌باید  فقط در جهت (مبادله) تعویض تولید شود. می‌خواهم برای درک بیشتر بنحو دیگری توضیح دهم. این تولیدات، این کالای تولید شده و این ثروت، از جهت تعویض برای تولید کنندگان مهم است که می‌خواهند از دست آن خلاص شوند، برای آنها ارزش معاوضه‌ای (تعویضی) کالا مهم است و ارزش استفاده‌ای (مصرفی) برایشان مهم نیست و با آن غریبه هستند. علاقه مندی آنها به ارزش استفاده‌ای (مصرفی) فقط در جهت آن است که چه ارزش معاوضه‌ای یا چه قیمتی در بازار برایشان می‌آورد.

در ضمن این ثروت می‌باید توسط کارگر انضمامی (concrete labor) که بهره‌وری (productivit)  مشخصی دارد تولید شود. توجه داشته باشیم، در حالی که ممکن است مقدار زیادی کار برای تولید بکار رفته باشد، لیکن اگر بهره‌وری که همان a معرفی کردیم صفر باشد، a ضربدر L می‌شود صفر، یعنی ثروتی تولید نشده است. پس برای تولید ثروت یک حداقل بهره‌وری می‌باید وجود داشته باشد.

موضوع دیگری را هم می‌خواهم مطرح کنم. کالا می‌تواند تحت شرایط قانونی مختلفی تولید شود. تولید کننده و فروشنده ممکن است بخش خصوصی باشد و یا بصورت تعاونی عمل کند. یا چیزی مابین این دو صورت متضاد.

به هرحال سنت مارکسیسم روی این دو مورد شرایط اقتصادی تمرکز کرده است. قبلا به این مورد اشاره کردم که می‌توان ارزش استفاده‌ای فرهنگی(cultural use value) و یا سیاسی آن(political use value) را در نظر گرفت. ولی من در مورد بهره‌وری اقتصادی گفتم. در ضمن همانطور که اشاره شد، سنت مارکسیستی(Marxian tradition) بالاخص روی دو مورد شرایط اقتصادی تاکید دارد.

من می‌خواهم زمانی را صرف بحث در باره آنها بکنم.

یکی از آنها همان فرایند نیروی کار(labor process) ضربدر یک بهره‌وری است که ثروت را مشخص می‌کند.

     wealth

a=——–                        Lx a= Wealth

       L

ما در اینجا همانطور که می‌بینید یک فرایند نیروی کار و بهره ‌وری داریم بنابراین صورت کسر ثروت و مخرج کسر نیروی کار و حاصل آن بهره‌وری است که با حرف a نشان داده شده است.

این یک معادله و یا فرمول کلی است که می‌توان برای تولید کالاهای مختلف بکار برد.

L food x a food =  Food

L manufacturing x a manufacturing= Manufacturing

هر دو این معادله بالا را نیروهای تولید می‌نامیم.

همانطور که می‌بینید اگر آن را در صنعت غذایی (food) بکار ببریم یعنی نیروی کار غذایی ضربدر بهره‌وری غذایی، در نتیجه ثروت ( کالا) غذایی را که در جامعه تولید شده را نشان می‌دهد. به همین ترتیب نیروی کار تولیدی و صنعتی (manufacturing)  ثروت صنعتی در جامعه را نشان می‌دهد. این فرمول را در همه موارد تولیدی می‌توانیم بکار ببریم. همانطور که می‌بینید ، ما اینجا تقسیم بندی تخصصی نیروی کار (diversification) را می‌توانیم مشاهده کنیم. به عبارتی ما نیروی کار را به نیروی تخصصی غذایی و یا صنعتی و یا غیره تقسیم بندی کرده‌ایم.

در ضمن بهره‌ وری که مربوط به نیروی کار مشخصی برای هر کدام می‌شود را متوجه شده‌ایم. ما با ثروت تولید شده‌ای مواجه می‌شویم که افرادی که سهمی عظیمی در تولید آن دارند یعنی نیروی کار این ثروت را بوجود آورده‌اند. این ایده‌ای است که آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و بقیه متفکران قبل از آنها و البته بالاخص توسط این دو اقتصاددان برجسته قبل از مارکس ارائه شده است و مارکس سهم مهمی در ارائه آن ندارد. گرچه مارکس نیز نظری و سهمی در ارائه آن داده ولی به اندازه عظمت این دو متفکر، اسمیت و ریکاردو نیست.

در سنت مارکسیستی به این نیروهای تولیدی (forces of production) اهمیت بسزایی می‌دهند که بعدا درباره آن توضیح بیشتری می‌دهم. البته سهم مارکس گرچه در این رابطه مهم است ولی اهمیتش در گسترش آن بسیار مهم جلوه می‌کند. مارکس در باره تقسیم این فرایند به طریق زیر توضیح می‌دهد.

                                                                 نیرو‌های تولیدی (forces of production)

————————————————

NL+ SL= L                                                                    a x L=Wealth

L(NL)F + SL(SL)F =L

L food x a food=  Food

L manufacturing x a manufacturing= Manufacturing

همانطور که ملاحظه می‌کنید نیروی کار لازم بعلاوه نیروی کار اضافی در صنعت غذایی در مجموع نیروی کار در این صنعت را بوجود می‌آورند. اگر ما این معادله را گسترش داده و در شاخص بهره‌وری ضرب کنیم، آن وقت ثروت غذایی یا تولید غذا در جامعه بوجود آمده است که کل غذا در جامعه را نشان می‌دهد.

L(NL)F x a + SL(SL)Fx a = food in society   = Wealth

این تقسیم بندی را ریکاردو و اسمیت انجام ندادند مارکس این گسترش را داد و این سهم بزرگ مارکس در توضیح نیروی کار است، که او فرایند نیروی کار را گرفت و آن را به دو قسمت تقسیم کرد. باید یادآوری کنم که او آن را به دو قسمت جدید که یکی نیروی کار لازم بود که کارگران به کار گماشته شوند و مقدار ثروتی را تولید کنند که مایحتاج روزانه آنها را برطرف کرده و در ضمن کار بیش و بیشتر از آنچه لازم است یا همان مازاد را انجام دهند. ولی سوال این است که این سهم مازاد نصیب چه کسی می‌شود. آیا کارگران آن را می‌گیرند؟ یا گروه دیگری در جامعه. همین منطق را در مورد انواع تولیدات صنعتی مختلفی می‌توان بکار برد. مثلا نیروی کار صنعتی ضربدر بهره‌وری صنعتی حاصلش تولیدات صنعتی که همان ثروت است.

L(NL)manu x a + SL(SL)manu x  a =  manufacturing = wealth

بنابراین در جامعه یک ساختار طبقاتی است که در سنت مارکسیستی به آن روابط تولیدی می‌گویند      ( relations of production)

                                                             روابط تولیدی ( relations of production)

                                                         ———————————————

L(NL)F + SL(SL)F =L

L(NL)Fx a + SL(SL)Fx a = food in society   = Wealth

L(NL)manu x  a + SL(SL)manu x a =  manufacturing = wealth

در مجموع این  نیروی تولیدی + روابط تولیدی را شیوه تولید می‌گویند

Relation of production + forces of production= mode of production.

شما با این مورد چه در نوشته‌های مارکس و چه در نوشته مارکسیست‌های دیگر مواجه خواهید شد. یک بار دیگر آن را از نظر می‌گذرانیم که امیدوارم واضح‌تر کند. از دید فنی آنچه که انسان انجام می‌دهد را نیروی تولید می‌گوییم که شامل انسان و تکنولوژی می‌باشد. از دید اجتماعی آنچه که بعلت ساختار طبقاتی، یعنی نیروی کار لازم و نیروی کار اضافی است را روابط تولیدی نام گذاری میکنیم و مجموعه هر دو را شیوه تولید می‌نامیم.

از دید سنت گرایی مارکسیستی این شیوه تولید که شامل دو عامل روابط تولیدی که ساختار طبقاتی را اشاره می‌کند و نیروهای تولیدی که تکنولوژی تولید است به عنوان عامل اصلی بقیه جامعه تعریف شده است.

 اگر بیاد بیاورید،همانطور که قبلا اشاره کردم، گفتم این ایده مبنای آن را بوجود آورد که هر چیز دیگری که وجود دارد روبنا (superstructure) است. یعنی سیاست و اقتصاد و همه چیز اقتصادی، بازار و غیره به علت این شیوه تولید است. بنابراین مارکسیستهای ارتدوکس این شیوه تولید را که شامل روابط تولیدی و نیروهای تولیدی است ، علت نهایی چیزهای دیگر در جامعه معرفی می‌کنند. و معتقدند آنچه در جامعه اتفاق می‌افتاد، تکنولوژی، ساختار طبقاتی از این شیوه تولید مشتق شده است.

در ضمن من می‌خواهم یک بار دیگر از دید دیالکتیک بررسی کنم. بیاد بیاورید آنچه قبلا مرور کردیم که بسیار مهم است. لحظه‌ای که انگلس توضیح بیشتری در مورد این روابط تولیدی و نیروهای تولیدی می‌داد، زمانی که انگلس بیان کرد که شیوه تولید علت نهایی و غایی در جامعه است، به سرعت از طرف شخصی به نام جی بلاخ(J. Bloch) مورد انتقاد قرار گرفت که پرسید، آقای انگلس شما که پیرو مکتب مارکس هستید، چگونه شیوه تولید را علت نهایی می‌دانید در حالی که به خوبی می‌دانید به عنوان یک تاریخ دان که فرهنگ و سیاست و بقیه موارد اقتصادی جامعه، شیوه تولید را تشکیل می‌دهند. این در واقع یک موضوع بحث انگیز را بین سنت مارکسیستی بوجود آورد که هنوز هم ادامه دارد. مبحث جنجالی ای از درک آنها که شیوه تولید را علت نهایی قلمداد کرده و در نتیجه علت نهایی را اقتصاد می‌دانند. البته من هم یک انتقاد دیگری را با استفاده از عوامل متعدد تعیین کننده ( overdetermination) جایگزین کردم که هیچ علت نهایی وجود ندارد. البته شیوه تولید بسیار مهم است، همینطور سیاست،فرهنگ و بقیه فرایندهای اقتصادی که در جامعه اتفاق می‌افتاد. همه آنها علت‌های همدیگر می‌باشد.

در پیوند با این محتوا

پیشنهاد ما

خبرها

رویدادها