- نویسنده: کمال سلیمانی
- منتشر شده در: نشریه شماره ۷ ایران آکادمیا، بهار ۱۴۰۰، صفحه ۵۴ تا ۶۶
«فرهنگ زارکی موکریان» وسنت واژهنامهنویسی
تاریخ صد ساله اخیر کوردها را از جهاتی میتوان تاریخ نبرد آنان در حوزه زبان دانست؛ جنگی نابرابر که در یکسوی آن فعالیتهای فردی کوردها برای حفظ یکی از مهمترین ارکان هویتی شان و در سوی دیگر نهادهای دولتی دول متعدد صفآرایی کردهاند. در واقع نبرد زبانی کوردها نیز مانند سایر مبارزات مقاومتی آنان در جبههای بین المللی صورت پذیرفته است. مبارزات فردی با اهداف جمعی و به قصد حفظ هویت جمعی در برابر دولتها، جنگ اثبات فردی در برابر انکار بینالمللی: مبارزه بر سر اینکه “کوردی” یک زبان مستقل و زبان یک ملت است در برابر گفتمانی دولتی که کوردی را نه زبان میپندارد، نه موجودیت آن را قبول دارد و در بهترین حالت آن را یکی از لهجههای زبان رسمی تلقی میکند.
پیشکسوتان ناسیونالیزم کوردی به عمق این مبارزه و ارتباط حیات سیاسی کوردها با حیات زبانی خود آگاه بودهاند. چنین نگرشی به مسئله زبان مادری در گفتههای یکی از علمای کورد که بیش از ۱۱۰ سال پیش ایراد شدهاند را میتوان به وضوح دریافت. ملا سعید کوردی (نورسی) ضمن نکوهش همعصران خویش بدلیل اهمال زبان مادریشان، نقش این زبان را در ماندگاری کوردبودگی اینچنین به تصویر میکشد :«آنچه زبان مادرزادی نام گرفته تجلی اشاعه حسیات ملی، ثمره درخت بارور ادب، آب حیات و نماد کسب معارف و تکامل [علمی ما] ست.»[i] وی در ادامه گفتههایش ضمن تمجید از ادیب مشهور شمال کوردستان اظهار میدارد که: «بگذارید نمونه ایدهآل حميه ملی را به شما معرفی کنم و او جناب خلیل خیالی موتکی است که مانند همه حوزههای حمیه ملی در حوزه زبان مادری نیز گوی سبقت از همه ربوده است.»[ii]
داستان مطالعات زبانی خلیل خیالی به گونهای دیگر و باز هم به طرزی نمادین به موضوع بحث ما مربوط است و آنهم موضوع فرهنگنویسی ایشان است. داستان نوشتن فرهنگ و جمع آوری لغات کوردی اول توسط اولیا چلبی و بعد توسط احمد خانی، با نوشتن نوبیهار بچوکان، به قرن هفده میلادی (سالهای ۱۶۵۰ و ۱۶۵۱) بر میگردد.[iii] امّا نوشتن فرهنگ لغت بعنوان یک پروژه ملّی در میان کوردها بیشتر در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به شکلی جدی و مدون دنبال شد. در اسناد دولت عثمانی این دوره میخوانیم که عبدالحمید دوم، خلیفه و داعی اتحاد اسلام، نه تنها انتشار فرهنگ لغات بلکه حتی کتب “نعت رسول” را به زبان کوردی هم ممنوع می کند. مضافاً فرمان میدهد که این قبیل کتب حتی اگر قبلا هم مجوز انتشار به زبان کوردی را گرفته باشند جزو کتب ممنوعه قلمداد شده و باید برچیده شوند.[iv]
تلاش دولت برای ممانعت از توسعه زبان کوردی یا امحاء آن در دوره بعد از عبدالحمید به اوج خود میرسد. مسئله فرهنگ نویسی خلیل خیالی خود تصویری نمادین از این خصومت ناسیونالیزم حاکم با زبان کوردی بدست میدهد. با همکاری ضیاء گوکآلپ معروف، خیالی به نوشتن یک فرهنگ کوردی مبادرت میورزد. این همکاری به قبل از سال ۱۹۰۹ میلادی برمیگردد، چون از آن سال بعد، گوکآلپ ایمان خویش را به ناسیونالیزم ترکی اعلام کرده و همِّ خویش را صرف زمینهسازی برای تحلیل کردن جوامع غیر ترک در جامعه ترک میکند. با روی آوری گوکآلپ به ناسیونالیزم ترک و سعی هرچه بیشتر در فاصلهگیری با ریشه های کوردیش، به خیالی خبر میدهد که حاصل زحمات مشترکشان که همان فرهنگ کورد باشد را در زادگاهش (دیاربکر) گم کرده است.[v] به این ترتیب اقدام نمادین پروژه ناسیونالیزم حاکم جهت عملی کردن امحاء زبان کوردی آغاز میشود. از این رو میتوان آغاز این جنگ و تقابل ناسیونالیزمهای حاکم و تلاش کوردها برای بقا و حفظ هویتشان به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم برمیگردد.
برای یک کورد امر زبانی و امر ملی یکی است؛ امر زبانی بخش لاینفک امر سیاسی است. حوزه زبان از حوزههای تداوم و مقاومت هویت کوردی است از آنجا که این هویت با تمام تجلیاتش پیوسته در معرض تهاجم قرارگرفته است. تمام سیاستهای تکینهساز و ادغامی حاکم که بر شعار یک زبان و یک کشور بنا نهاده شدهاند، ماهیتا مدافع لینگوساید و سیاستهای زبانکُش هستند. سیاستهای زبانکُش عموما در خود بذر ژنوساید را پرورانده و میتوانند پیش درآمد رویکردهای ژنوساید در قبال دیگری و هویت دیگری باشند. سیاستهای زبانکُش ذاتا با تعدد و تفاوت ضدیت دارند. مدافعان چنین سیاستهایی، تفاوت و تنوع را تهدید تلقی کرده و در صورت دستیابی به قدرت سیاسی استراتژی حذف و امحاء را در صدر برنامههای سیاسی خود قرار میدهند؛ نمونه چنین سیاستی را میتوان در این گفته احمد کسروی دید که عنوان میکرد «جدايي در ميانه هرچه كمتر، بهتر.»[vi]
در طول صد سال گذشته، زبان کوردی، البته به درجات متفاوت، در بسترهای سیاسی و فرهنگی کورد-هراسانه و ضد کوردی به حیات و بالندگی خود ادامه داده و در سطح خاورمیانه علیرغم سرکوب سیستماتیک رشد نموده است. مطالعه و پژوهش زبان کوردی تنها در دو حالت اجازه قانونی داشته است: نخست، زمانی که دولتهای حاکم چارهای جز بکارگیری این زبان برای پروپاگاندای خویش و سوءاستفاده ابزاری از آن نداشته اند. دوم، در مواردی که دولتها خواسته اند با اجازه محدود به مطالعات کوردی کلیت هویت و موجودیت ملت کورد را فولکولوریزه کنند؛ به این معنا که آن را در چارچوب سنتهای “محلی” مانند رقص و آواز جایابی کنند. آنان با این کار به گمان خود در صدد خنثی کردن ماهیت سیاسی و فرهنگی کوردبودگی و تقلیل زبان کوردی به یک “گویش محلی” بودهاند. هدف این اقدامات سیاستزدائی (depoliticize)، غیرسیاسی کردن و عقیمسازی توانمندیهای زبان کوردی بوده است. در چنین مواردی، دولتها علیرغم شکست در ممنوع کردن زبان کوردی، امکان تولید علم و دانش را از طریق آن گرفتهاند تا بتوانند امکان تخیل و تصور در آن و متعاقباً پتانسیل تصور ملت (imagination) را از کوردها بگیرند. یعنی استراتژی این دولتها بر تبدیل کردن زبان کوردی به اثری فولکوریک از گذشتگان و میراث محلی قابل تحمل که فاقد توان حضور در تخیل و تصور نسل کنونی کوردها باشد، متمرکز بوده است.
در بهترین حالت، دولتها خواستهاند با ایجاد نوعی از دیگلاسیا (diglossia) و گسست زبانی بین کار علمی-آموزشی و کاربرد روزانه زبان کوردی، امکان تفکر به زبان مادری را از کوردها گرفته و به این ترتیب این عنصر هویتی آنان را به تدریج عقیم کنند. به عبارت دیگر، با محرز شدن نازایی، عقب ماندگی، و بیربط ساختن آن زبان به زندگی معاصرشان، کوردها را وادار به خاکسپاری آن زبان در گوشهای متروک از حافظه تاریخیشان نمایند. مبارزه در ساحت زبان برای کوردها به معنای مقاومت در برابر لینگوساید و زبانکشی است. یعنی مقاومتی است که جامعهای اقلیتی شده برای بقای خود و تجلیات هویتیاش باید عمدتا بصورتی فردی با هجوم بنیان کن و همه جانبه کلیت نهادهای رسمی دولت مدرن -از آموزش و پروش گرفته تا قانون و نیروهای مسلح- به مقابله برخیزد.
ابعاد محافظهکاری در الاهیاتورزی آکادمیک جمهوری اسلامی- بخش دومپخش زنده آگوراهمه شبکههای اجتماعی
فرهنگ نویسی مخصوصا در خاورمیانه همواره از پروژههای بوده که یا از طریق دولتها و یا از طرف دولتها و موسسات رسمی مانند موسسه زبان ترکی (Türk Dil Kurumu) در ترکیه و یا فرهنگستان زبان فارسی در ایران، حمایت و هدایت میشده است. در عراق نیز در سال ۱۹۷۷، یعنی دو سال بعد از شکست حرکت بارزانی، قانون حمایت و حفاظت از زبان “ضاد” (عربی) تصویب شد و تشدید سلطه زبانی عربی در صدر سیاستهای آموزشی دولت قرار گرفت. زبان کوردی که از سال ۱۹۲۵ به یمن تصویب قانون اساسی دولت تحت الحمایه بریتانیا در عراق، نوعی حق حیات قانونی یافته بود، تدریجا با محدودیت سازیهای دولت بعث روبرو میشد. البته هدف همه این موسسات -علاوه بر حفظ زبان قدرت که معمولا به عنوان زبان رسمی نام برده میشود- ریشه کن کردن و امحاء زبان دیگری بود. همانطور که نویسندگان فارس به وضوح اذعان میکنند: تاسیس فرهنگستان زبان فارسی در ۱۹۳۴ «با هدف بکار گرفتن زبان و ادبیات فولکلور فارسی، پاکسازی زبان فارسی و تقویت و غلبه هویت ملی [بخوان فارس] بر دیگر هویتهای اتنیکی و منطقهای صورت گرفت.»[vii]
پروژه فرهنگنویسی، به ویژه در خاورمیانه، با پروژه ملتسازی از یک سو و تصفیه فرهنگی و زبانی و یا حداقل اقلیتی و حاشیهای کردن غیر و سلب حق حاکمیت از غیر از سوی دیگر ارتباطی تنگاتنگ داشته است. یعنی به موازات اینکه پروژه فرهنگنویسی رسمی بخشی از کوشش گسترده تر برای حذف دیگری از فضایی زبانی است، همزمان کوششی است برای قبضه کردن حوزه زبان تحت عنوان رسمی و غیر رسمی و نیز مشروعیت بخشیدن به استراتژی امحاء دیگری داخلی. موسسات دولتی ضمن بکارگیری سیاستهای فوق، با تصاحب زبان، فرهنگ و لغات دیگری تحت عنوان توره (töre)، لهجه و “گویشهای محلی”، سلطه خود را تحکیم کرده و بدین ترتیب با ایجاد سلسله مراتب زبانی، هیرارشی حاکم را بر ملل و گروههای اتنیکی قوام بخشیده اند.
فرهنگنویسی ملل غالب با ساختن و آفرینش کلمات و واژههای جدید از مجرای سرقت فرهنگی، قدرت زبانی خویش را در تولید دانش بسط دادهاند. این امر با تبادل فرهنگی و اقتباس از دیگر فرهنگها تفاوت دارد، زیرا تبادل فرهنگی بر اعتراف به وجود دیگر فرهنگها استوار است، نه انکار و امحاء آنها. در پیوندی استعماری نظیر آنچه در کوردستان وجود دارد حوزه فرهنگنویسی تنها به قصد غارت، سرقت و زبانکُشی از سوی ملل حاکم بکار گرفته شده است. هدف این پروژه تحمیل و تثبیت هر چه بیشتر رابطه استعماری زبانی با القا تصور نازایی و فقدان ظرفیت درونی زبان جوامع محکوم -برای همگامی با پیشرفت عصر- با دیگری بوده است. به بیانی دیگر، ملل حاکم در حوزه زبان نیز با قائل شدن حق انحصاری تعریف دیگری، زبان او را نیز بعنوان زبانی ابتدایی، نازا، فاقد توان در تولید علوم و فنون، تحمیل زبان خود را امری طبیعی جلوه داده و چنین تحمیلی را ناشی از طبیعت پویا و سازگاری زبان خود با تکامل و پیشرفت قلمداد کردهاند. چنین منطقی به راحتی به روشنفکر جامعه غالب اجازه میدهد که مدعی شود :«بیشک زبان فارسی که… زبان ادب و علم بوده است، باید زبان طبیعی و ملی ایرانیان بهشمار آید…زبان فارسی در مقایسه با گویشهای محلی به طرز غیرقابل مقایسهای نیرومند است و هم این گویشها هنوز از نظر پیشرفت زبانی در مرحلهای ابتدایی بهسر میبرند.»[viii] البته که در چنین رابطهای استعماری، غیر یا دیگری به عنوان انسانی دارای حق قابل تصور نیست؛ حق سخن گفتن، بازنمایی و تعریف خود و یا زبان خود را نیز ندارد.[ix] بنابراین، معیار درستی و یا نادرستی برخورد با دیگری نیز همواره و ماهیتاً سودانگارانه و امنیتی است. از اینرو، روشنفکر جامعه مسلط خود را ذیحق میداند که هشدار دهد «آنچه در بالا آمد به معنای این نیست که زبانها یا گویشها را با سیاستی شتابزده از میان برداریم و از سخن گفتن ممنوع سازیم که فکری است خطا و خطرناک… و به جای آنکه بهانهای در دست جداییافکنان باشند [باید] از آنها در جهت غنیترکردن زبان فارسی مدد بگیریم.»[x]
آنچه که در عبارت بالا محل مناقشه است، میزان شتابزدگی در ریشه کن کردن و ممنوع کردن زبانهای جوامع غیر مسلط است، نه در اصل نابودی یا ممنوع کردن آنها. گوینده و مخاطب هر دو یکی اند، یعنی هر دو از گروه “حاکم و همیشه ذیحقند،” چون هر دو به یک زبان یعنی به زبان رسمی یا زبان قدرت سخن میگویند. در نتیجه، حق انحصاری سخن گفتن، سیاستگذاری، نابودی غیر، ممنوع کردن، تعریف دیگری و زبان دیگری را دارند. تفاوت بین گوینده و مخاطب از نوع تفاوت زبانی و اتنیکی نیست بلکه تفاوت در دیدگاه آنان است نسبت به اینکه چگونه باید تداوم سلطه زبان قدرت را تسهیل کرد و طبیعی جلوه داد. صلاح و علاج کار را نیز همیشه آنان میدانند، زیرا که “صلاح مملکت را خسروان” یا به زبان امروزی آنانی میدانند که دارای حاکمیت سیاسی اند.
تقسیم زبانها به زبانهای ادبی-علمی و زبانهای بدوی-ابتدایی (primitive) یک مقولهبندی سیاسی است که بر حق افتاء قدرت سیاسی و نظامی مبتنی است، نه فعالیت علمی. در هیچ مرکز علمی معتبری چنین تقسیم بندی اعتبار ندارد زیرا تبدیل حوزه زبان به حوزه تقابل تمدن در برابر بدویت، وظیفه و مسئولیت متمدن سازی انسان بدوی را بر عهده انسان متمدن میگذارد، که صد البته مسئولیتی است استعماری. چنین پروژه و مسئولیتی از انسان صاحب «ادب و علم» میخواهد که زبان خویش را به دیگری تحمیل کرده و به پروژه زبانکُشی مشروعیت بخشد، همچنانکه نمونههای فراوانی از چنین پروژههای استعماری و پیامدهای مخرب آن را در افریقا و امریکای لاتین مشاهده میکنیم.
جعل دوگانه ادب-علم (تمدن) و ابتدایی (نامتمدن) و قابلیت و عدم قابلیت تکامل در رابطه با زبانهای غیر مسلط چیزی جز آمادهسازی زمینههای معرفتی، اخلاقی و آکادمیک برای امحاء نیست. آمادهسازی زمینه برای ادغام زبان غیر از طریق استراتژیهایی نظیر آرشیو و بایگانی کردن آن در خانواده زبان قدرت، قلمداد کردن زبان غیر مسلط بعنوان عضوی از اعضای آن یا امتداد آن صورت می پذیرد. آکادمیسین جامعه فرادست از راه تبدیل زبان غیر مسلط به یکی از مؤلفههای زبان قدرت زمینه را برای حذف کامل آن در مراحل بعدی فراهم میکند، یعنی پروژه حذف و زبانکُشی از طریق حذف ادغامی زبان غیر مسلط دنبال میشود. روشنفکر حاکمه با آماده کردن زمینه معرفتی ادغام و قرار دادن زبان غیر مسلط در پایینترین پله های نردبان قدرت، مشروعیت حذف نهایی زبان غیر را رقم زده و به اقدامات بعدی قدرت حاکم مقبولیت میبخشد، زیرا وجود بیش از یک زبان از نظر ناسیونالیزم ژاکوبن و تکینهساز همواره تهدیدی است وجودی.
این درجه از خود-تفسیری (self-interpretive) و حق تعریف غیر -که مخصوص زبان قدرت است- البته تنها با تکیه بر ارتش و سلاح میسر میشود. به همین جهت چنین شکلی از تفسیر و خود-ترجمانی در غیاب سلاح نه اعتبار و مشروعیت پیدا میکند و نه عملی میشود. گواه این ادعا نیز تولید گسترده ادبی و هنری به زبانی کوردی در چند دهه اخیر است. علاوه بر تولید فیلمهای متعدد در سطح بین المللی، رمان و شعر، در چند دهه گذشته کوردها علیرغم محدودیتهای شدید و فائق آمدن بر فضای ضد کوردی موفق به عرضه انواع فرهنگ لغات به بازار ادب و زبان کوردی شدهاند. فرهنگ کوردی ۱۸ جلد ی موکریان نمونه ای ایده آل از این دست کارهای ادبی است. بنابراین پژوهش درباره زبان کوردی مانند خود سیاست کوردی نماد قدرت خود-تفسیری و خود-تعریفی این زبان است. این خود-تعریفی برخلاف زبان مسلط به جای تکیه بر سلاح، به پتانسیل درونی زبانی خود اتکا دارد و هر روز هنجارهای متکی به گلوله تفنگ را در هم شکسته و دنیای پیرامونش را به تحمل و پذیرش خود و غیر وا میدارد.
ناسیونالیزمهای حاکم در خاورمیانه وحدت زبانی را از مهمترین الزامات وحدت تاریخی، ملی و سرزمینی تلقی کرده اند. بنابراین، جنگ تاریخ و حذف غیر را از فضای تاریخ به حوزه زبان کشانده و برای ایجاد یکپارچگی زبانی و حذف غیر در حوزه زبانی پیوسته اقدام به حذف فیزیکی غیر نموده اند. این نگرش ژاکوبن، تکینه ساز و مبتنی بر حذف غیر در آثار پدران ناسیونالیزمهای حاکم در خاورمیانه به طرزی غیر قابل انکار نمایان است. بعنوان مثال، آقاخان کرمانی معتقد به نوعی از اینهمانی تاریخی و زبانی بود. از نظر او “زبان خود تاریخ” بود.[xi] بنابراین، از دید ناسیونالیزم ژاکوبن و تکینه ساز وجود بیش از یک زبان همیشه تهدیدی وجودی تصور می شود. در اینصورت، برای مشروعیت بخشی به ملی گرایی ازلی (primordial)، باید دیگری را برای همیشه از فضای تاریخی حذف کرد تا بتوان روایتی کاملا نژاد پرستانه و راسیستی از گذشته جعل کرد. اما تاریخ همواره بیش از روایتی از گذشته است و تداوم فعلی تاریخ در زبان مستلزم پاکسازی زبان خود از غیر و حذف کامل زبان غیر است تا بتوان پروژه وحدت تاریخی ناسیونالیزم ژاکوبن را تکمیل کرد و به تهدید وجودی حضور دیگر برای همیشه پایان داد.
همچنانکه گفته شد در طول یک قرن اخیر کوردها در یک مصاف زبانی زیستهاند و برای صیانت از هویت خویش در جبههای بین المللی در مواجه با نهادی گوناگون دولتی از جمله حوزه قانون در مبارزه ای نابرابر بودند. در خلال چند دهه گذشته، مهاجرت وسیع کوردها به کشورهای دمکراتیک و تولد کوردستان نیمه مستقل جنوب -علیرغم همه کاستیهای آن- فضایی برای سیل تولیدات ادبی کوردها گشوده است. یکی از کارهای انجام گرفته در این فضای حداقلی، نوشتن و یا چاپ فرهنگهای لغت به زبان کوردی بوده است. امّا ماندگارترین اثر در این زمینه بی تردید “فهرههنگی زارهکیی موکریان” است. این فرهنگ که توسط استاد صلاح پایانیانی به رشته تحریر درآمده است نقطه پایانی بر همه ادعاهای شوینیستی در جهت هویتزدایی و تاریخ زدایی از زبان کوردی و سیاستهای لینگوساید در جهت امحا این زبان و یا معرفی آن بعنوان گویشی از زبانهای غیر میگذارد. فرهنگ موکریان یک آرشیو زبانی ملی و یک دائره المعارف ادبی زبان کوردی است. فرهنگ موکریان گرانبهاترین هدیه تاریخی است که تاکنون به زبان کوردی تقدیم شده و عظیم ترین فرهنگ لغت ملی است که تاکنون کوردستان آن را به خود دیده است. فرهنگ موکریان در واقع دژ زبانی مستحکم و تاریخی ساخته یکی از جسورترین دژبانان زبان و ادب کوردی است که از این پس این زبان از «باد و باران نیابد گزند.»
باید بخاطر داشت که فرهنگ لغات ملی، فرهنگهای ویژه ای هستند که روی سخن آنها با کشورها و ملل خاصی است، به همین دلیل میتوانند ناشر، حامل، و نشانه هویت ملی بوده و به مهمترین ابزار فرایند برنامه ریزی زبان ملی تبدیل شوند.[xii] هدف فرهنگ لغت اعطای معانی ثابت به کلمات و مفاهیم سیال زبان است که کارآیی یک زبان و امکان تفاهم کاربران آن را ارتقاء میبخشد؛ از هرج و مرج زبانی میکاهد، حوزه ارتباطی را نظم میبخشد ، و ابزار زبانی مورد نیاز را در اختیار کاربران یک زبان قرار میدهد. فرهنگ لغت به ضبط و انتقال زیست بوم، جهان بینی و بستر سازنده زبان پرداخته که در واقع سنگ بنای آرشیو زبانی یک ملت را پایه ریزی میکند. بدین ترتیب، فرهنگ نویسی علاوه بر ثبت حافظه تاریخی یک ملت، کوششی است در جهت نظم بخشی به دانش ملی. دانش از طریق نوعی طبقهبندی ملی و مقتضیات ویژه آن، منش ملی به خود میگیرد. فرهنگ لغات وجه ممتاز این دانش ملی شده به شمار میرود که با مستندسازی زبان علاوه بر ثبت و ضبط تحول و تغییر زبان ملت، به دانش ملی نیز شکل و قوام میبخشد.
فرهنگ لغتی به صلابت فرهنگ موکریان خود-ترجمانی زبان مسلط را به سهولت به چالش میکشد و با ورود به فضای تک صدایی زبان غالب، خود-روایتی آنرا دچار اختلال میکند. این فرهنگ همچون آرشیوی سترگ، مشروعیت و میل طبیعیِ زبان مسلط را برای زبانکشی زیر سوال میبرد. فرهنگ موکریان، در کسوت آرشیوی غیررسمی بنیان منطق آرشیو زبانی حاکم و تاریخنگاری حامی آن را متزلزل میسازد. فرهنگ مذکور در برگیرنده اسنادی است بیشمار و گویای این واقعیت که سلطه یک زبان الزاما به معنای توان منطقی، مشروعیت ذاتی، و یا برخورداری از رضایت مطلق محکومان به تکلم و تعلم بدان نیست. در مقام آرشیو، این فرهنگ علاوه بر درهم شکستن تکصدایی زبانکش موجود، ماهیت شکننده روایت مسلط را در برابر توان حاشیه در واکاوی و شالوده شکنی آن به تصویر میکشد.
بیش از یک سده است که فرهنگ نویسان و واژه شناسان مسلط با داعیه واقعگرایی و بیطرفیِ علمی به فرهنگ و زبان جوامع محکوم تاخته و زمینه معرفت شناختی حذف و آسمیله کردن غیر را برای قدرتهای حاکم فراهم کرده اند. این در حالیست که پژوهشهای جدید نشان میدهد که فرهنگنویسی بخش لاینفک پروژه ملتسازی است. به همین دلیل، فرهنگ لغتهای منتشر شده به زبان های عربی، فارسی یا ترکی نه از این قاعده مستثنی هستند و نه ضرورتاً بیطرف. ارزشهای حاکم بر این سنن لغتنامهنویسی، در طول یک قرن اخیر، و برخورد واژه شناسان با ریشه کلمات، عبارات، مفهوم زبان و معیارهای آنان در تلقی و تعیین زبان، گویش و لهجهها عمیقاً ایدئولوژیک بوده است. فرهنگنویسی مخصوصاً در جوامعی که دولتهای آنها در پی ایجاد جامعهای همگون با یک زبان استاندارد بودهاند و سعی در بیاعتبار نمودن و بیریشهنمایی زبانهای غیر داشتهاند، به هیچوجه نمیتوانند فارغ از دغدغههای ایدئولوژیک باشند.
نویسندگان چنین فرهنگهایی در انتخاب و تفسیر معانی کلمات متناسب با تعلقات سیاسی و اتنیکی خود اقدام به پژوهشهای زبانی خود میکنند. البته باید در نظر داشت که گرچه فرهنگنویسی عموماً پروژهای ملی است، اما الزاماً پروژه حذف و انکار نیست. زمانی چنین پروژهای میتواند تبدیل به ابزار حذف و انکار شود که همسو، در راستا و یا در تناسب با چنین گفتمانی باشد. فرهنگ نویسی در پی قوام بخشی و اعتلای زبان به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای هویت ملی است. از اینرو فرهنگنویسی را میتوان از ابزارهای بازتولید هویت ملی و اتنیکی به حساب آورد. تلقی فرهنگ نویسی بعنوان یک پروژه ملی از اینرو دور از واقعیت نیست و فرهنگنویسی را نمیتوان خارج از رابطه قدرت تصور کرد.
آنچه که نباید فراموش کرد آن است که فرهنگنویسان جوامع مسلط خود محصول آموزش و پرورش ملی هستند و به همین دلیل عمیقاً از بدیهیپنداریهای ناسیونالیزم حاکم متاثر هستند و به تاریخ، زبان، فرهنگ و مفهوم ملت از منظر ناسیونالیزم حاکم مینگرند. از اینرو کارهای پژوهشی و آکادمیک آنان نیز بدیهیپنداریهای موجود و حاکم را منعکس میسازد. این بستر ناسیونالیستی مسلط، نگرش و سمت و سوی ایدئولوژیک کار پژوهشی آنان را تعیین میکند. به همین دلیل زبانشناس و دانشگاهی جامعه مسلط در گونهای از ناسیونالیزم محصور است که مایکل بیلیگ، تئوریسین مشهور پژوهشهای ناسیونالیستی، آنرا ناسیونالیزم روزانه مینامد. پژوهشگر و آکادمیسین جامعه مسلط به راحتی نمیتواند عواطف، احساسات و لحن صدای ناسیونالیسم حاکمه مستتر در کار پژوهشی خود را تشخیص دهد.
فرهنگ لغت به مثابه یک متن روابط فرهنگی، زبانی و رابطه قدرت برآمده از بستر خویش را بازتولید و توزیع میکند. همچنانکه ون دایک به درستی اشاره می کند «هر متنی، بخشی است از بستر و کانتکست ویژه خود.»[xiii] بر این اساس، فرهنگ لغت ملی میتواند به اندازه آموزش و پرورش ملی، ماهیت ناسیونالیستی داشته باشد. واقعیات زبانی در کتب واژه شناسی، پدیدههایی عینی قابل کشف و بیارتباط به محیط زبانی، فرهنگی و هویتی نیستند. «واقعیت زبانی بر اساس دادههای موجود گفتمان فرهنگنگاری بازسازی شده و در اصل محصول فرایندی از تجدید ساختار هستند –که ایدئولوژی را نیز در بر میگیرد»[xiv] زبان شناسان امروزین بر این باورند که «واژهها و عبارات به خودی خود فاقد معنیاند، عملا ابزارهایی هستند … که می توانند در یک سیستم علایم زبانی واقعیت انسانی را هم تولید و هم بازنمایی کنند. این ابزارها میتوانند نشانگر و یا حامل قدرت فوق العاده در حوزه آگاهی مشترک جمعی مورد استفاده قرار گیرند.».[xv] باید خاطرنشان کرد که در پژوهشهای متأخر در زمینه واژهشناسی و فرهنگنویسی مباحث گسترده ای در این خصوص که آیا چنین کارهایی الزاما توصیفی (descriptive) هستند یا تجویزی (prescriptive)، در جریان است. مخصوصا پژوهشهای جدی و وسیع چند دهه اخیر نمیتوانند تجویزگرایی (prescriptivism) یعنی تاثیر و انعکاس گرایشهای ایدئولوژیک، نظام ارزشی و تمایلات سیاسی واژه شناس را در کار او نادیده بگیرند.[xvi] زیرا که به قول فیر کلاف، پژوهشگر گفتمانشناسی، «بکارگیری زبان توسط واژه شناس علاوه بر سیستم دانش و باورها، در شکلدهی روابط اجتماعی و هویتی نیز موثر است.»[xvii]
پر واضح است که واژهشناسی و فرهنگنویسی حاشیه در مقایسه با فرهنگنویسی همگام با سیاستهای حاکم از واقعیت گرایی بیشتری برخوردار است. واژهشناس حاشیه برای تایید و اثبات علمی بودن پژوهش خود نیاز به شواهد متقنتر و بیشتری دارد زیرا باید آنچه را که فوکو «رژیم حقیقت» مینامد، به چالش بکشد. رژیمهای حقیقت علاوه بر پشتوانه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از حمایت بیقید و شرط معرفتی نیز برخوردارند. معرفت و دانشی که خارج از این رژیمها باشد بعنوان غیرعلم و نافی «حقیقت»، انگاشته میشود. به چالش کشیدن این رژیمها مستلزم تقابل با قدرت و نظامهای ارزشی معرفتی متداول است که به مستند سازی، ارائه ادله متقنتر و تبارشناسی گسترده واژهها در سطحی بسیار وسیعتر از آنچه که معمول است، نیاز دارد. به علاوه، واژهشناس حاشیه از نظر سنن و قواعد معرفتی حاکم بر پژوهش، فاقد صلاحیت بوده و از هر گونه پلتفرم و حمایت گفتمانی پژوهشی محروم است. او قبل از اثبات مشروعیت ادعای خویش باید در اندیشه اثبات اعتبار علمی خویش باشد. بنا بر این، میزان خودبازبینی (self-reflexivity) در پژوهشها و چالشگریهای حاشیه از پژوهشهای همسو با جریان حاکمه به مراتب بیشتر است زیرا که پژوهشهای حاشیه، برخلاف پژوهشهای حاکمه، از پذیرش پیشینی محروماند. رژیمهای حقیقت در عین حال رژیمهای قدرتاند که تولید علم را اهلی کردهاند (domesticated). در مقابل، آنچه که پژوهشگر حاشیه را به میدان میآورد، معرفی و یا احیای امر ناآشنا و علم اهلیناشده است. پذیرش همگانی ناآشنا بدون برخورداری از میزان بالایی از شایستگی و قابلیت علمی ممکن نیست و چنین امری نیز به ارائه تبارشناسی جدید از قدرت، علم، و در این مورد خاص زبان و واژه-ایدهها نیاز دارد. همانطور که زبان شناس، فیلیپ الات عنوان میکند: «ما اکنون میبینیم که نه تنها ایدهها بلکه واژههایی که این ایدهها را نیز بیان میدارند خود پدیدههایی تاریخیاند؛ واژه-ایدهها، تاریخ منحصر به فرد خود را دارند».[xviii]
[i] Said Nursî. Içtımai Derslar. Istanbul: Zehra Yancilik, 2013: 191.
[ii] قبلی
[iii] Ümit Işık. “Lêkolînek Li Ser Ferhengên Kurdî (1655 -1990)”, Anemon. 2015, 1(3), 155-169
[iv] Kamal Soleimani. Islam and Competing Nationalisms in the Middle East (1876-1926), New York: Palgrave, 2016, 106.
[v] Zinar, Silopi (Kadri Cemil). Paşa Doza Kurdistan (Kürdistan Davas): Kürt Milletinin 60 Yıllık Esaretten Kurtuluş Savaşı Hatıraları. Ankara: Özge yayınları,1991, 30.
[vi] احمد کسروی. ما و همسایگان ما. پرچم هفتگي شماره ۶ : ۱
[vii] Nimatullah Fazeli. Politics of Culture in Iran Anthropology, Politics and Society in the TwentiethCentury . New York: Routledge. 2006, 54
[viii] http://archive.fo/xA8sF.
[ix] Kamal Soleimani & Ahmad Mohammadpour, “Can Non–Persians Speak? The Sovereign’s Narration of “Iranian Identity”’, Ethnicities, 2019, 19 (5), 925-947.
[x] http://archive.fo/xA8sF.
[xi] Mohammad Tavakoli-Targhi. Refashioning Iran Orientalism, Occidentalism and Historiography .Basingstoke: Palgrave Macmillan, 2011, 96.
[xii] Stefan Dollinger. National Dictionaries and Cultural Identity: Insights from Austrian, German, and Canadian English in Philip Durkin Print(ed.), The Oxford Handbook of Lexicography. Linguistics, Lexicography Online Publication, 2016, 1-2
[xiii] Teun van Dijk, “Social Cognition and Discourse,” in Howard Giles and W. P. Robinson (ed).Handbook of Language and Social Psychology. Chichester England; New York: Wiley, 1990, 164.
[xiv] Chen, Wenge.. ‘Bilingual Lexicography as Recontextualization: A Case Study of Illustrative Examples in a New English-Chinese Dictionary.’ Australian Journal of Linguistics, 2015, 35 (4), 311–333.
[xv] Beaulac, S. The power of language in the making of international law: The word sovereignty in Bodin and Vattel and the myth of Westphalia. Leiden: Martinus Nijhoff Publishers, 2004,13.
[xvi] برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به: Be´ joint, HThe Lexicography of English: From Origins to Present. Oxford: Oxford University Press, 2010. Moon, R. ‘Objective or Objectionable: Ideological Aspects of Dictionaries, or the Subversive Dictionary.’ English Language Research, 1989, 3, 58–94. Zgusta, L. ‘Some Remarks on the Context of Lexicography’ In Zgusta, L. (ed.), Theory and Method in Lexicography. Columbia: Hornbeam Press, 1980, 3–29.
[xvii] Fairclough, N. Discourse and Social Change. Cambridge: Polity press, 1992, 137.
[xviii] Beaulac, S. The power of language in the making of international law: The word sovereignty in Bodin and Vattel and the myth of Westphalia. Leiden: Martinus Nijhoff Publishers, 2004), vii.
با سلام
متاسفانه این مقاله مشکلات بسیاری دارد نویسنده درباره کتابی نوشته که هیچ شناختی رو کتاب نداره کتابی که ده جلده رو هیجده جلد معرفی کرده از آن بددتر کتابی که فرهنگ گویش موکریان است رو به عنوان فرهنگ واژهگان نام میبرد و آن را بزگترین فرهنگ خاورمیانه میداند! انتظار از نشریه شما بسیار بیشتر از این است که مقالهای با وسعت از دادههای اشتباه رو نشر دهید.
اقای سلیمانی در نوشته خود ادعا میکند که هیچ امکانی وجود ندارد که در داخل ایران یا کشورهای دیگر که خاک کردستان در ٱنها قرار دارد در راستای تقویت زبان کوردی کار کرد، اما ایشان مطلع نیستند که صد سال قبل در بغداد روزنامه و رادیو کوردی وجود داشت شصت سال قبل در تهران و کرمانشاه روزنامه و رادیو کوردی وجود داشت. آقای سلیمانی با استفاده از آمار و دادههای غیر واقعی درصدد توجیه نتیجه مقاله خود هستند.
باز هم در مورد کتاب زارکی موکریان که آقای سلیمانی آن را دژ مستحکم زبان کوردی میداند باید گفت که نویسنده کتاب آقای پایانیانی از سوی شهرداری مهاباد مورد حمایت مالی قرار گرفته است و یک مرکز به نام موزه سرای هیمن با حقوق ماهیانه را در اختیارش گذاشتند تا آسوده به تکمیل فرهنگ خود مشغول شود ولی آقای سلیمانی طوری وانمود کردهاند این فرهنگ در شرایطی سخت و … بیرون آماده است.
مورد دیگر آقای سلیمانی مینویسند که حکومتهای مرکزی تنها در قامت مسائل فولکلوری اجازه حضور زبان کوردی را دادهاند و در ادامه متن کتاب فرهنگ زارکی را به عنوان دژ مستحکم معرفی میکند این در حالی است که کتاب فرهنگ زارکی نیز یک فرهنگ تماما فولکلور است این تناقض و دوگانگی چرا ؟ انگار اقای سلیمانی سفارشی دارند برای فرهنگی تبلیغ میکنند که هیچ شناختی از آن ندارند و بعید است حتی یک جلد آن را دیده باشند. و ظاهرا نویسنده مقاله در نوشتن موضوع خود بیشتر از عینک ایدئولوژیک به مسائل نگاه کردهاند.
بە نظر بندە کە چند شمارهای از نشریه شما را دنبال کردهام این دسته مقالهها آسیب جدی است برای نشریه و کاری علمی شما عزیزان
سپاس از بازتاب تأمل برانگیز شما.
پیشنهاد ما این است که برای آنکه گفتگویی علمی در بگیرد، شما یک مقاله روشمند در پاسخ به مقاله منتشرشده بنویسید و برای ما بفرستید.
ما مقاله را پس از بررسی، در کنار مقاله یاد شده و در نقد مقاله منتشر خواهیم کرد.
موفق باشید.